داستانک
19 دی 1403
#داستانک_شهدا زخم کار نشسته بودیم داخل اتاق. مهمان داشتیم. صدایی از داخل کوچه آمد. ابراهیم سریع از پنجره نگاه کرد. شخصی موتور شوهر خواهر او را برداشته بود و در حال فرار بود! بگیرش…. دزد…. دزد! بعد هم سریع دوید دم در، یکی از بچه های محل… بیشتر »
نظر دهید »