احادیث داستانی
⫸ از تـو حـرکت از خـدا بـرکـت
🪶 الکافی، به نقل از ابو عُماره طیار:
⪼ به #امام_صادق_علیه_السلام گفتم: مالم از کف رفته و آنچه داشتهام، نابود شده و نانخورانم بسیارند.
امام علیهالسلام فرمود:
⁘ «هر گاه به کوفه رسیدی، درِ دکانت را بگشای و بساطت را بگستر و ترازویت را در میان نِه و به روزی پروردگارت روی آور».
چون باز آمد، در دکانش را گشود و بساطش را گسترد و ترازویش را در میان نهاد. بازاریان در شگفت شدند؛ زیرا نه در حجرهاش کالایی بود و نه پولی داشت.
مردی نزد وی آمد و گفت: برای من جامهای بخر. برای آن مرد، جامهای خرید و قیمتش را گرفت و مبلغ نزد او ماند…
تاجران چنین عمل میکردند؛ کالایی را به امانت میگرفتند و بعد بهایش را میدادند.
سپس مرد دیگری آمد و گفت:
ای ابو عُماره! یک لنگه بارِ کتان دارم. آیا آن را میخری، که بهایش را یک سال بعد از تو بستانم؟
گفت: آری. آن مرد، بار را نزد وی آورد و او آن را خرید، بدین گونه که یک سال بعد، بهایش را بپردازد.
آن گاه، یکی از بازاریان، نزد وی آمد و گفت: ای ابو عُماره! این لنگه بار چیست؟
گفت: این را خریدهام. گفت: نیمی از آن را به من بفروش و من بهایش را نقدا به تو میپردازم. آن را به وی فروخت؛ نیمی از کالا را داد و نیمی از قیمت را گرفت.
↲ بدینسان، باقیمانده کالا تا یک سال در دست وی بود. پس با بهای آن، جامه خرید و عرضه کرد و باز خرید و فروخت تا آن که ثروتمند شد و وجهه و اعتباری یافت و به جایگاهی شایسته رسید.
◌ الکافی: ج5 ص304 ح3
📚 دانشنامه قرآن و حدیث، ج17 ص24